سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تصویر تازه

کسی دنبال خدا می گشت ، شنیده بود که خدا آن بالاست ، عمری دیده بود که دستها رو به آسمان قد میکشد . هر شب از پله های آسمان بالا می رفت ، ابرها را کنار می زد ، چادر شب آسمان را می تکاند ، ماه را بو می کرد و ستاره ها را زیر و رو. او می گفت : خدا حتما همین دور و بر هاست ؛ دنبال تخت بزرگی به نام عرش می گشت ، که کسی بر آن تکیه زده باشد . او تمام آسمان را گشت اما نه تختی بود نه کسی . نه رد پایی روی ماه بود و نه نشانی لای ستاره ها .

از آسمان دست کشید و از جستجوی آن آبی بزرگ هم .

 

خانه دوست کجاست

نگاهش به زمین زیر پایش افتاد ، پهناور بود و عمیق ؛ آنقدر جا داشت که خدا را در خود پنهان کند . زمین را ذره ذره و لایه لایه کند و هر روز فروتر رفت و فروتر . خاک سرد بود و تاریک و نهایتش جز سیاهی بزرگی نبود .

نه پائین و نه بالا ، نه زمین و نه آسمان خدا را پیدا نکرد اما هنوز کوه ها ، دریاها و دشتها مانده بود . گشت و گشت و گشت . پشت کوه ها ، قعر دریا و وجب به وجب دشت را ، زیر تک تک همه ریگها را ، لای همه قلوه سنگها و قطره قطره آبها را کاوید اما از خدا خبری نبود !

از هر چه گشتن و جستجو بود نا امید شد .

ناگاه نسیمی وزیدن گرفت ، شاید نسیم یک فرشته بود که می گفت : خسته نشو که خستگی مرگ است . هنوز وسیع ترین ، زیباترین و عجیب ترین سرزمین مانده است . سرزمین گمشده ای که هیچ نقشه ای نشانی از آن ندارد . نسیم دور او گشت و گفت : اینجا مانده است ، اینجا که نامش تویی . 

تازه او خودش را دید ، سرزمین گمشده را دید ، نسیم دریچه کوچکی را گشود ، تنها راه ورود ! و او پا بر دلش گذارد و وارد شد .

خدا آنجا بود

بر عرش تکیه زده بود و او تازه دانست عرشی که دنبالش می گشت همین جاست . سالها بعد وقتی که به چشمان خود برگشت ، خدا همه جا بود هم در آسمان و هم در زمین ، هم زیر ریگهای دشت و هم پشت قلوه سنگهای کوه ، هم لای ستاره ها و هم روی ماه ...[1]

.

.

.

آیا تا به حال ما نیز به دنبال او گشته ایم ؟ در پی او پایمان به کدامین سرزمین باز شده ؟ آیا سری به سرزمین قلبمان زده ایم ؟

این ماه فرصت خوبی است تا او را بیابیم ، سری به خود بزنیم ، مبادا سرزمین گمشده را به دیگری واگذارده باشیم ! مبادا او از خانه دلمان بیرون رفته باشد !

بیائید خانه تکانی کنیم ، شاید زیر گرد و غبارهای قلبمان عرش او را یافتیم ...

اگر در سرزمین قلبتان عرش او را یافتید مرا هم نزد او یاد کنید باشد که راه یابم .

یا حق




[1] اقتباسی  از کتاب ( هر قاصدکی یک پیامبر است ) نوشته عرفان نظر آهاری


ارسال شده در توسط ع . انصاری