بنام الله كه يادش همواره تطمئن القلوب است
سلام عليكم خواهرم
مهرباني و لطافت مادر را بارها ياد کرده ايم و ستوده ايم
ولي من لحظه هاي ناب خشم و قهر او را نيز مي ستايم لحظاتي که پايم در راه مي لغزيد و سوي بيراهه مي رفتم لحظاتي که دست به خطا مي بردم و از سر جهل راه عصيان پيش مي گرفتم.
نه به کلام او دل مي سپردم و نه به نگاه زنهار زده اش وقعي مي نهادم.
سر در جيب جهالت فرو کرده، راه خود مي رفتم و او چون کوهي سترگ، راه بر من مي بست.
چون رودي خروشان مي خروشيد، آن گونه که خود را خردتر از آن مي ديدم که نافرماني کنم
و چه زود پرده جهالتم دريده مي شد و چشم دلم گشوده،
و مي ديدم که با آن خشم لبريز از مهرباني اش، چگونه راه مرا بر پرتگاه خطا بسته است
و آن گاه، فروتنانه به سپاسش مي نشستم.